در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه


در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه

ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه
در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی
در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی
با خویشتن بساز و ز هم دم نشان مخواه
با خویشتن بساز و ز هم دم نشان مخواه
اندر قمارخانهٔ چرخ و رباط دهر
اندر قمارخانهٔ چرخ و رباط دهر
جنسی حریف و هم نفسی مهربان مخواه
جنسی حریف و هم نفسی مهربان مخواه
گر در دم نهنگ درآیی نفس مزن
گر در دم نهنگ درآیی نفس مزن
ور در دل محیط درافتی کران مخواه
ور در دل محیط درافتی کران مخواه
از جوهر زمانه خواص وفا مجوی
از جوهر زمانه خواص وفا مجوی
وز تنگنای دهر خلاص روان مخواه
وز تنگنای دهر خلاص روان مخواه
از ساغر سپهر تهی کیسه می مخور
از ساغر سپهر تهی کیسه می مخور
وز سفرهٔ جهان سیه کاسه نان مخواه
وز سفرهٔ جهان سیه کاسه نان مخواه
گر خرمن امید سراسر تلف شود
گر خرمن امید سراسر تلف شود
از کیل روزگار تلافی آن مخواه
از کیل روزگار تلافی آن مخواه
در ساحت جهان ز جهان یاوری مجوی
در ساحت جهان ز جهان یاوری مجوی
در آب غرقه گرد و ز ماهی امان مخواه
در آب غرقه گرد و ز ماهی امان مخواه
دل گوهر بقاست به دست جهان مده
دل گوهر بقاست به دست جهان مده
گوگرد سرخ تعبیه در خاکدان مخواه
گوگرد سرخ تعبیه در خاکدان مخواه
عزلت تو را به کنگرهٔ کبریا برد
عزلت تو را به کنگرهٔ کبریا برد
آن سقفگاه را به ازین نردبان مخواه
آن سقفگاه را به ازین نردبان مخواه
همت کفیل توست، کفاف از کسان مجوی
همت کفیل توست، کفاف از کسان مجوی
دریا سبیل توست، نم از ناودان مخواه
دریا سبیل توست، نم از ناودان مخواه
خاصانه چون خزینهٔ خرسندی آن توست
خاصانه چون خزینهٔ خرسندی آن توست
عامانه از فرشتهٔ روزی ضمان مخواه
عامانه از فرشتهٔ روزی ضمان مخواه
زان پس که چار صحف قناعت بخوانده ای
زان پس که چار صحف قناعت بخوانده ای
خود را ز لوح بوطمعی عشر خوان مخواه
خود را ز لوح بوطمعی عشر خوان مخواه
چون فقر شد شعار تو برگ و نوا مجوی
چون فقر شد شعار تو برگ و نوا مجوی
چون باد شد براق تو برگستوان مخواه
چون باد شد براق تو برگستوان مخواه
دل را قرابه وار مل اندر گلو مکن
دل را قرابه وار مل اندر گلو مکن
تن را پیاله وار کمر بر میان مخواه
تن را پیاله وار کمر بر میان مخواه
در گوشه ای بمیر و پی توشهٔ حیات
در گوشه ای بمیر و پی توشهٔ حیات
خود را چو خوشه پیش خسان ده زبان مخواه
خود را چو خوشه پیش خسان ده زبان مخواه
بل تا پری ز خوان بشر خواهد استخوان
بل تا پری ز خوان بشر خواهد استخوان
تو چون فرشته بوی شنو استخوان مخواه
تو چون فرشته بوی شنو استخوان مخواه
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گل شکر مجوی و از آن ناردان مخواه
زین گل شکر مجوی و از آن ناردان مخواه
از بهر تب بریدن خود دست آز را
از بهر تب بریدن خود دست آز را
از نیستان هیچ کسی تبستان مخواه
از نیستان هیچ کسی تبستان مخواه
داری کمال عقل پی زور و زر مشو
داری کمال عقل پی زور و زر مشو
زرادخانه یافتهٔ دوکدان مخواه
زرادخانه یافتهٔ دوکدان مخواه
چون شحنهٔ نیاز ز دست تو یاوگی است
چون شحنهٔ نیاز ز دست تو یاوگی است
ترس از تکین مدار و پناه از طغان مخواه
ترس از تکین مدار و پناه از طغان مخواه
وحدت گزین و محرمی از دوستان مجوی
وحدت گزین و محرمی از دوستان مجوی
تنها نشین و هم دمی از دودمان مخواه
تنها نشین و هم دمی از دودمان مخواه
چون دیده ای که یوسف از اخوان چه رنج دید
چون دیده ای که یوسف از اخوان چه رنج دید
هم ناتوان بزی و ز اخوان توان مخواه
هم ناتوان بزی و ز اخوان توان مخواه
سرگشتگی زمان نگر و محنت مکان
سرگشتگی زمان نگر و محنت مکان
آسایش از زمان و فراغ از مکان مخواه
آسایش از زمان و فراغ از مکان مخواه
در چار سوی کون و مکان وحشت است خیز
در چار سوی کون و مکان وحشت است خیز
خلوت سرای انس جز از لامکان مخواه
خلوت سرای انس جز از لامکان مخواه
این مرغ عرشی ار طلب دانه ای کند
این مرغ عرشی ار طلب دانه ای کند
آن دانه جز ز سنبلهٔ آسمان مخواه
آن دانه جز ز سنبلهٔ آسمان مخواه
خاقانیا زمانه زمام امل گرفت
خاقانیا زمانه زمام امل گرفت
گر خود عنان عمر بگیرد امان مخواه
گر خود عنان عمر بگیرد امان مخواه